اکوس تلالات بمدام

شاعر : فخرالدين عراقي

ام شموس تهللت بغماماکوس تلالات بمدام
در هم آميخت رنگ جام، مداماز صفاي مي و لطافت جام
يا مدام است و نيست گويي جامهمه‌جا مست و نيست گويي مي
رخت برگيرد از ميانه ظلامچون هوا رنگ آفتاب گرفت
رنگ و بوي سحر دهند به شامچون شب و روز در هم آميزند
تا ز ساقي و مي دهد اعلامجام را رنگ و بوي مي دادند
از چه افتاد بر وي اين همه نام؟رنگ جام ارچه گشت گوناگون
ورنه يک رنگ بيش نيست مداماز دو رنگي ماست اين همه رنگ
تا صبوحي کنند خاصه و عاممجلس آراستند صبح دمي
عام را درديي به رسم عوامخاص را باده خاصگي دادند
خاص خود مست ساقيند مدامعامه از بوي باده مست شدند
حاضران را چه کار با پيغام؟مست ساقي به رنگ و بو چه کند؟
خاک را تيزتر کنند مسامباده‌نوشان، که کار آب کنند،
بر چو من خاکيي چراست حرام؟جرعه‌اي کان ز خاک نيست دريغ
باش، گو، هر چه هست، پخته و خامساقي، ار صاف نيست، دردي ده
ناقصي را به نيم جرعه تمام ؟چه شود گر کني درين مجلس
گر مرا بوي تو رسد به مشامدر دو عالم نگنجم از شادي
نزند تا غلط ره اوهامسر اين جام و باده کشف کنم
مي کدام است و جام باده کدام؟باز گويم که: اين چه رنگ و چه بوست
مي تجلي ذات و جام کلامبوي وجد است و رنگ نور صفات